English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 240 (3248 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
allocate U اختصاص دادن
allocates U اختصاص دادن
allocating U اختصاص دادن
appropriate U اختصاص دادن
appropriated U اختصاص دادن
appropriates U اختصاص دادن
appropriating U اختصاص دادن
to set apart U اختصاص دادن
allocate U اختصاص دادن
assign U اختصاص دادن
allot U اختصاص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserve U ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
reserving U ذخیره کردن اختصاص دادن
dedicate U اختصاص دادن وقف کردن
dedicates U اختصاص دادن وقف کردن
dedicating U اختصاص دادن وقف کردن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
devote U اختصاص دادن فدا کردن
devotes U اختصاص دادن فدا کردن
devoting U اختصاص دادن فدا کردن
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
assign U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns U قلمداد کردن اختصاص دادن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
appropriation U قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
renumber U خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
Other Matches
apanage U اختصاص داشت
allocated U اختصاص یافته
resource allocation U اختصاص منبع
appertain U اختصاص داشتن
appertained U اختصاص داشتن
memory allocation U اختصاص حافظه
appertaining U اختصاص داشتن
appertains U اختصاص داشتن
appropriation U اختصاص بودجه
indigenousness U اختصاص بیک اب و خاک
speciality U اختصاص کیفیت ویژه
appropriator U بخود اختصاص دهنده
specialities U اختصاص کیفیت ویژه
laid on <past-p.> U اختصاص داده شده
provided <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
appropriated <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
specialty U اختصاص کیفیت ویژه
reservation of a right U اختصاص حقی به خود
allotted <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
attached <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
permanent oppointment U اختصاص دایمی به یک یکان
allocated <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
assigned <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
endemicity U اختصاص بیک قوم یادیار
allottee U کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook U نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
available U لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
filename U کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
parnassian U نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bed credit U تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
dynamic U سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
storage U نحوه اختصاص حافظه به کاربران مختلف , مثل برنامه ها , متغیرها, داده ,.....
dynamically U سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
allocations U سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
paging U که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
multiplex U روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
allocation U سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
paphian U وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
statement U عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
blasts U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
uncommitted logic array U جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
blast U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
statements U عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
boundaries U ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary U ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
deallocate U آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
map U با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
TDS U سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد
maps U با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
managers U بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
manager U بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
tasks U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
fractional U اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
window U پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
master U کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
masters U کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
mastered U کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
transaction U سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
space charter U اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
allocating U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocate U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
paging U فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
paged address U که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
fibre distributed data interface II U استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
give security for U تامین دادن ضامن دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
house U منزل دادن پناه دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
to set forth U شرح دادن بیرون دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com